دلنوشته ها

با صندلی چرخدارت که راه می‌روی، دلم آرام می‌گیرد؛ می‌گویم هنوز هستی، هنوز نفس می‌کشی، هنوز می‌شود روی پاهایت حساب کرد.

نگاهت منوّر پخش می‌کند، دست‌هایت قصّه علمدار را تداعی می‌کنند و پاهایت، با پیمان نجابت همیشگی، می‌گویند: نیمی‌از ما، در آرامش اروند غوطه‌ور است.

اروند فقط توانست پاهایت را بگیرد؛ دلت را هیچ چیز نمی‌توانست تصرّف کند.

با صندلی چرخدارت که راه می‌روی، هر لحظه، هزار هزار آیه بر دلم نازل می‌شود.

من با تو، تمام خودم را مرور می‌کنم؛ چقدر کوچک می‌شوم!

  

کاش تکّه‌ای از تو بودم و در التهاب «والفجر8» پاره پاره می‌شدم! کاش تکّه‌ای از تو بودم، تا عطر دل انگیز کربلا، در تار و پود ذرّاتم رسوخ می‌کرد! کاش تکّه‌ای از تو بودم... تجسّم زنده برادران شهیدت...

تو هر روز شهید می‌شوی.

هر روز حسین علیه السلام بر بالینت حاضر می‌شود.

شهادتین عروج، هر لحظه از زبانت می‌چکد.

با صندلی چرخدارت که راه می‌روی، صدای ضربان قلب زمین را احساس می‌کنم.

تو آن قدر بزرگی، که جاده‌ها برای حضورت ذوق می‌کنند؛ وقتی که چرخ‌های صندلی‌ات با رمز «یا عبّاس» می‌چرخند.

تو آن قدر بزرگی، که خورشید، هر روز از مشرق چشم‌هایت طلوع می‌کند.

تو آن قدر بزرگی، که هر جا می‌روی، پس از چهارده قرن، هنوز عطر علقمه را می‌پراکنی.

تو شبیه اشک‌هایت صاف و ساده‌ای

تو شهید نیستی ولی بر فراز قله شهادت ایستاده‌ای

سرفه می‌کنی، فرشته‌ها دعایت می‌کنند

تو را سلام می‌گویم، که گرد سال‌های «ایثار» بر شانه‌های مهربانت نشسته است.

پشت پلک‌های مهربانت، خاطره سال‌هایی سرخ، نفس می‌کشد؛ خاطره سنگر، انفجار، پیشانی بند خونین، تسبیح از هم گسسته...

چه تلخ، غربت تو را می‌گریم، هنگامی‌که با پای مصنوعی، در شهر آدمک‌های مصنوعی قدم برمی‌داری، هنگامی‌که می‌بینی هوای شهر دود آلود، از عطر آن همه صمیمیّت، چیزی در خاطر ندارد!

با این همه، صبورانه قدم بر می‌داری. اگر تو صبور نباشی، چه کسی خاطره بهار را در سنگلاخ زمستانی «غفلت»، زنده نگه دارد؟ اگر تو بر پای نایستی، چه کسی ایستادگی را معنا ببخشد؟

ای جان آزاده! غمگین مباش! مگر نمی‌دانی که هنوز، چه دل‌هایی در گوشه کنار شهر، به دوست داشتنت می‌تپند؟

هنوز پنجره‌های این دیار، به سمت لبخندتو گشوده می‌شوند.

اگر تو نباشی، چه کسی روح امید را به دل‌های خسته هدیه می‌دهد؟

صبور سرفراز!

به ایستادگی‌ات می‌شناسیم و دلاوری، همواره سر بلند بمان؛ که ایستادگی تو، به نهال‌های جوان باغ، شور شکوفایی می‌دهد.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 91/4/4ساعت 10:16 صبح توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak